9:47 نوشت: رژیمی نبودم.منتظر ِ پرپرم.گاهی میگم کاش مجرد بودم که اینقدر استرس پرپر رو نداشتم چند روز پیش رفتیم یه پیک نیک کوچولو، اما خیلی خوش گذشت.یه عالمه برگ های پاییزی و صدای خش خش برگ ها.هوا اما به شدت سرد بود. کوه های خوشگلی دیدم که بدرد صخره نوردی میخورد.از دامنه ی کوه هم سهم من شد چندتا زرشک کوهی خوشمزه.

گاهی این بیرون رفتن های نیم روزی چقدر میچسبه.

همسری جانم چند روز نبود و من شب تا صبح بیدار بودم،اما خداروشکر دیشب اومد و منو مجبور کرد زود بخوابم چون صبح کلاس داشتم.سرحال و شاداب رفتم کلاسم.

دلم کلاس خیاطی هم میخواد،اینکه آدم با دست های خودش یه چیزی رو خلق کنه خیلی لذت بخشه.دلم میخواد همه ی هنرها رو یاد بگیرم

رژیمم اونطور که باید پیش نرفته.دلم میخواد چند رووز به خودم سختی بدم.اما نمیدونم با وجود کلاس رفتن میتونم یا نه.چون انرژی زیادی باید مصرف کنم.